طلاق با حال و آینده فرزند شما چه می کند؟
طلاق با حال و آینده فرزند شما چه می کند؟

طلاق و جدایی در قدیم آنقدر سخت و سنگین بود که خیلی ها سختشان بود حتی اسم آن را بیاورند. آنقدر این مسئله قبح داشت که واقعاً برای عده ای سخت بود به دیگران بگویند در خاندان ما قبلاً چنین اتفاقی افتاده است. خاطرم هست زمانی که ضرب المثل های فارسی را نگاه می کردم، اشارات بسیار جالبی در مورد طلاق دیدم. یکی از آن ها این بود:

«زن مرده را زنش دِه، زن طلاق را آنَش دِه»

طلاق و جدایی خانواده را از هم می پاشد و قطعاً به نفع یک جامعه نیست که آمار طلاق در آن بالا برود، اما واقعاً گاهی اوقات چاره ای جز این موضوع نیست که اگر چنین بود شارع مقدس آن را حلال نمی شمرد، ولو آنکه این حلال مکروه ترین حلال ها باشد. اما طلاق در خانواده ها چه تأثیری بر فرزندان می گذارد؟ آیا به تمام جوانب آن اندیشیده ایم؟!

مقاله ای در این باب می خواندم که دیدم بد نیست، اینجا هم بازنشر داده شود و دیگران هم از آن استفاده کنند. در ادامه بخش هایی از مقاله خانم طاهره درویش با عنوان “طلاق و اثر طلاق بر کودکان” آورده می شود که شاید بد نباشد کسانی که به این نقطه رسیده اند، با چشمی بازتر عواقب آن را برای فرزندانشان بدانند و پس از آن اگر باز هم تصمیم بر جدایی بود، تصمیمی عاقلانه تر که به نفع خود و فرزندانشان باشد، بگیرند.

طلاق یک از پیامدهای ناگوار و تلخ زندگی است که طبعا برای گروهی کثیری از انسانها اجتناب ناپذیر می باشد. اگر چه در این پروسه جدایی والدین بعضا کمک می کند تا آینده ای دگرگون داشته باشند اما متاسفانه اغلب فرزندان در این راه صدمه دیده و حتی خود را مقصر و محکوم می بینند. به همین خاطر در اینجا بطور اختصار به این موضوع اشاره شده است:

1274006022_12_6150dee2da

تأثیر طلاق بر فرزندان چیست؟

تأثیر مستقیم آن تزریق عواطف رنجور از جمله ترس، خشم، گیجی و بهت‌زدگی است. اما باید اذعان داشت که کودکان می‌توانند پس از مدتی به حیات طبیعی خود بازگردند. البته در این رابطه نقش والدین بسیار اساسی است. آنان باید کودکان خود را زیر چتر حمایت خود قرار دهند و هدایت صحیح را از آنان دریغ نکنند. طلاق به‌خصوص بر کودکان در دوران ابتدایی تحصیل تأثیر عمیق‌تری می‌گذارد. حس عدم امنیت کودکان را به‌شدت آزار می‌دهد و آنها از بازگو کردن شرایط خانواده خود احساس شرمساری دارند. حتی پس از مدتی ممکن است که بچه‌ها خود را سرزنش کنند. در این باره، واکنش بچه‌ها متفاوت است. برخی غم و درد نهان خود را ابراز می‌کنند و بعضی دیگر آن را پنهان می‌کنند.

۱- ترس و اضطراب:

ترس و اضطراب به‌خصوص دامن گیر بچه‌هایی می‌شود که مدارس ابتدایی را می‌گذرانند. طلاق با خود حس عدم امنیت را در کودکان می‌پروراند. پس از طلاق برخی از بچه‌ها از حس عمیق ناتوانی رنج می‌برند. بچه‌های کوچک‌تر گاه فکر می‌کنند که والدین در فکر ترک آنها هستند و این حس ناامنی آنها را تشدید می‌کند. درگیری والدین نیز استرس و اضطراب بچه‌ها را شدت می‌بخشد. امکان دارد که عوارض فیزیکی از جمله سردرد، درد معده و غیره در کودکان نمایان شود. واکنش بچه‌های بزرگ‌تر عموماً انزوا و خلوت گزینی است که خود گواه دیگری بر ترس و نگرانی آنهاست.

۲- خشم و از کوره دررفتگی:

خشم نیز یکی دیگر از مظاهر رفتاری است که کودکان به‌خصوص در مدارس ابتدایی از خود نشان می‌دهند. گاه بچه‌ها از والدین خشمگین هستند و آنها را سرزنش می‌کنند. بچه‌های بزرگ‌تر گاه آشکارا والدینشان را شماتت می‌کنند. خشم بچه‌ها گاه با زیر سؤال بردن قوانین خانه و یا وظایفشان جلوه‌گر می‌شود. گاه نیز به‌شکل فعال فرزندان طلاق با بچه‌های دیگر به زدوخورد می‌پردازند

۳- ایجاد زمینه های وسواس در دختران و پسران:

(وسواس تکرار بدون اراده و افراطی اعمال و کارهای روزمره است )

۴- بروز افسردگی در کودکان و نوجوانان:

در این نوع بیماری اجتماعی، فرد فاقد احساس لذت یا درک کمتری از زندگی روزمره است، بی اشتهایی بر او چیره شده و خستگی به طور مداوم در ارگانیسم بدن وی مشاهده می شود.

۵- به وجود آوردن زمینه های اضطراب:

در نوجوانان حالتی شبیه به احساس ترس، نگرانی و تشویش به وجود می آید. در این بیماری علائم بیم از آینده در رفتار نوجوانان مشهود است. نوجوان با توجه به سستی مبانی خانواده از تفکر در مورد برنامه ریزی مدون برای حرکت های دسته جمعی و گروهی وحشت دارد.

۶- ایجاد روحیه پرخاشگری و عصیان در نوجوانان:

نتیجه محرومیت های مداوم از مهر و محبت پدری است. در این نوع بیماری چون نوجوان امکان مذاکره حضوری و مستقیم و متقابل با پدر و مادر خود را نمی یابد و از طرفی سؤال های خود را بی جواب می بیند، روحیه عصیان و پرخاشگری در او به وجود می آید. رفتارهای پرخاشگرانه در اعمال و گفتار نوجوانانی که خانواده های آنان از همدیگر جدا شده اند کاملاً مشهود است.

۷- بی قراری:

این بیماری با شدت و ضعف در نوجوانان خانواده هایی که شاهد جدایی پدر و مادر خود بوده اند مشاهده می شود. حالتی که فرد در مقابل هرگونه عاملی تحریک پذیر است یعنی حتی در مقابل محرک های ضعیف
عکس العمل شدید نشان می دهد.

۸- حسادت سوءظن و سماجت:

در نوجوانان خانواده هایی که والدین آنها از هم جدا شده اند این حساسیت ها دیده شده است. این گروه از نوجوانان در مقابل همراهان و همسالان خود حساسیت بیشتر و زیاده از حد نشان می دهند.

افسردگی کودک

۹- قربانی روحی و عاطفی:

کودکان اولین قربانی طلاقند، قربانی روحی، عاطفی و حتی گاهی جسمی. کودک پس از طلاق در خانواده گیج و حسرت‌زده است و کمتر می‌تواند تعادل خود را حفظ کند، بویژه کودکی که با پدر و مادر بسیار مانوس است و دائما در دامان آنان و نازپرورده‌شان بوده است.

۱۰- وحشت از زندگی:

کودکی که والدینش از هم جدا شده‌اند، خانه را محل وحشت می‌داند و بیشتر در جستجوی پناهگاهی دیگر است؛ پناهگاهی که برای او تسلی‌بخش و محل امن و راحتی باشد.

بسیاری از بی‌اعتنایی‌های کودک به دنیا و دیگران هنگام جدایی والدین پیش می‌آید و این از آن جهت است که روح محدود و کوچک طفل، نمی‌تواند آن را تحمل کند.

۱۱- یتیمی کودکان:

کودکان پس از طلاق و جدایی والدین، حقیقتا یتیم می‌شوند. مخصوصا اگر خردسال باشند دردشان عظیم‌تر است؛ چون طفل در هر سطحی از آسایش و امکانات باشد، باز نیاز به مادر دارد. این درد برای کودکان سنگین است که نمی‌توانند خود را به مادر یا پدر برساند و برای دیدار آنان باید منتظر اوقات رسمی باشند.

گاهی طفل نیمه‌شب برمی‌خیزد و مادر را طلب می‌کند. پیداست در آن صورت چه حالی به او دست خواهد داد. این که در اثر اختلاف پدر و مادر، مادرش در خانه نیست و مثلا فردا باید او را ببیند دردی عمیق است.

۱۲- دربه‌دری و نابسامانی:

حاصل طلاق، دربه‌در کردن و نابسامانی فرزندان و به خود واگذاشتن آنان یا سپردن فرزندان به دست نامادری یا ناپدری است که ممکن است آنها را زجر بدهند. پس از طلاق، کودک مجسمه‌ای متحرک و عروسکی است که گاهی نزد مادر، زمانی پیش پدر، هنگامی نزد عمه، خاله، دایی و گاهی هم در پرورشگاه است و پیداست این دست به دست شدن‌ها، عادت یافتن لحظه‌ای به خوی‌ها و تربیت‌ها و فرهنگ‌های متفاوت چه تاثیری نامطلوب در روان کودک و در فرم تربیتی او می‌گذارد.

۱۳- احساس گناه:

گاهی کودک در جدایی والدین احساس گناه می‌کند. گمان دارد چون شیطان بوده و پدر و مادر را اذیت کرده، والدین آنان جدا شده‌اند. این مساله بیشتر از زبان معصومانه آنان شنیده می‌شود که: «مامان! بیا دیگه تو را اذیت نمی‌کنم». یا می‌گویند: «بابا! بیا قول می‌دهم دیگر شیطنت نکنم» اینان خود را مسوول احساس می‌کنند و گمان دارند اشتباهی را مرتکب شده‌اند.

۱۴- گیجی و بهت‌زدگی:

پس از طلاق، کودک مات و مبهوت می‌شود و حتی انگیزه تحصیل را از دست می‌دهد و با افت تحصیلی مواجه می‌شود. گاهی بیمار می‌شوند و در جستجوی پناهی برای مهرورزی، دلجویی و نوازش هستند، اینان به حقیقت بیمار نیستند، بلکه نقطه اتکای خود را از دست داده‌اند، بدینسان با دارو نمی‌توان درمانشان کرد، بلکه با نوازش می‌توان درد آنان را علاج کرد.

۱۵- تاثیر منفی در رشد:

بررسی‌ها نشان داده‌اند کودکانی که از مادر جدا شده‌اند، رشدشان کمتر از آنانی است که از مادر خود جدا نیستند؛ اگرچه مادر یک مربی پرورش یافته نباشد و در شرایط بهداشتی روانی مناسب تربیت نیافته باشند، فقدان مادر جلوی شکوفا شدن کودک را در تمام زمینه‌ها می‌گیرد و در شخصیت عاطفی او اثر منفی می‌گذارد.

۱۶- بدبینی به پدر و مادر:

کودکان پس از جدایی والدین، معمولا به یکی از والدین، پدر یا مادر بدبین می‌شوند و به او با نظر کراهت می‌نگرند. معمولا یا طرفدار پدر می‌شوند یا طرفدار مادر که در هر دو صورت برای فرزند و حتی والدین نامطلوب است. ضروری است والدین لااقل در برابر کودک، عکس‌العمل مناسب داشته باشند و در حضور آنان از هم بدگویی یا شکوه نکنند.

۱۷- کمبودهای عاطفی:

کودکی که از پدر یا مادر جدا شده، از مهر و نوازش دو طرف سیراب نیست و اغلب با تشنگی عاطفی مواجه است و بعید نیست در جستجوی محبت، به دام افراد شیادی بیفتد و عفت و پاکدامنی خود را از دست بدهد، امری که در جوامع مختلف به نمونه‌های بسیاری از آن برخورد می‌کنیم.

۱۸- نابهنجاری کودکان:

بالاخره کودکانی که والدین آنان از هم جدا شده‌اند، کودکانی عادی و بهنجار نیستند. بررسی‌های روان‌شناسان آلمان نشان داده است اینان اغلب محروم از عاطفه و در بزرگسالی افرادی برای شرارت و جنایت خواهند بود.

طلاق در معنای کلی آن در ذهن بسیاری از افراد فی نفسه امری نامطلوب و ناخوشایند تلقی می شود. بسیاری از زوجین پس از ناکامی و با نهایت درماندگی، طلاق را به عنوان تنها راه حل انتخاب می کنند. روند رو به رشد طلاق در ایران به ویژه در سال های اخیر، نشان می دهد که زشتی و قبح این پدیده در جامعه ما کمرنگ شده است.

جالب است بدانیم بیشتر طلاق ها در سال های اول زندگی و به صورت دقیق تر نیمی از طلاق ها در هفت سال اول زندگی رخ می دهد. یعنی دوره ای که زن و مرد بیشتر بر اساس مسائل احساسی و هیجانی تصمیم گیری می کنند و شاید بتوان گفت که هنوز به شناخت درست و منطقی از انتظارات و مسئولیت های زندگی زناشویی دست نیافته اند.

بسیاری از والدین نگران اثرات منفی طلاق بر روی کودکان خود هستند و برخی از آنها به همین خاطر از طلاق صرف نظر می کنند. اهمیت زیادی دارد که والدین از میزان تأثیرات طلاق بر روی کودکان درک روشنی داشته باشند تا بتوانند از تأثیرات منفی آن بکاهند.

شما هم اگر موارد دیگری در این باره به ذهنتان می رسد و یا بر حسب شرایط تجربه خوشایند یا ناخوشایندی داشته اید، در بخش کامنت های همین مطلب با دیگران در میان بگذارید.

نظرات

دیدگاه خود را ارسال نمایید