بازگشت به روش های کهن فرزندپروری | تربیت و زندگی در روستا
بازگشت به روش های کهن فرزندپروری | تربیت و زندگی در روستا

شتاب و فشار زندگی مدرن، والدین و کودکان را دچار مشکلات عدیده ای کرده. یکی از مشکلات اساسی خانواده های امروز این است که زن و مرد، هر دو کار می کنند و از قضا مادران به علت داشتن مسئولیت های خانگی با مشکلات بیشتری نسبت به پدران روبرو هستند. همین موضوع باعث شده تا بسیاری از آن ها زیر چنین فشاری کمر خم کنند و یا اساساً از زیر بار مسئولیت شانه خالی کنند. اما آیا واقعاً مقصر، زندگی مدرن است یا مشکل از انتظار ماست که می خواهیم دو نفر، تنها و به خوبی از پس این کار بربیایند؟!

شاید بد نباشد که به زندگی های چندین سال قبل بازگردیم و نگاهی دوباره به نحوه رشد خودمان کنیم. یکی از مواردی که بلاشک در تربیت جمع زیادی از ما موثر بود به نوع زندگی مان در گذشته بازمی گشت. جایی که لااقل هفته ای دو، سه روز جمع زیادی از خانواده پدری یا مادری دور هم می نشتند و از قضا همه ی شبکه ی پدربزرگ ها، مادر بزرگ ها، عمه ها و خاله ها، دایی ها و عموها، خواهرها و برادرها و بستگان، همسایه و افراد دیگر به صورت مشارکتی در تربیت ما نقش داشتند. در گذشته تا بدین حد فاصله خانواده ها زیاد نشده بود و در بسیاری از موارد چند خانواده در یک خانه زندگی می کردند و همین موضوع موجب می شد تعداد بیشتری از بچه ها با هم بزرگ شوند و از قضا تحت تربیت چندین نفر نیز قرار گیرند.

اتفاقی که امروز شکل گرفته چیست؟ وجود خانواده های اصطلاحاً هسته ای که به طرز عجیبی روابط در آن ها محدود شده و این موضوع برای رشد کودکان بسیار خطرناک است. شاید نگاهی به آمار خودکشی کودکان در سال های گذشته نشان از هشداری داشته باشد که ناخواسته به جوامع امروزی در حال تحمیل است. البته این پدیده در ایران هنوز به مرز هشدار نرسیده، اما متأسفانه رو به فزونی است. جالب آنکه این کودکان اغلب فرزندان خانواده های تحصیل کرده و مرفه هستند و البته سهم قابل توجهی از آنان فزرندان طلاق اند و اکثر این موارد در خانواده هایی که به نحوی از انحاء با مشکلی روبرو هستند، شکل گرفته.

اما حتی در خانواده هایی که به اصطلاح امروزی «نرمال» هستند نیز کودکان با مشکلات زیادی در تربیت روبرو هستند. آن ها اکثراً با پدر و مادرهای افسرده و البته خسته ای مواجهند که برای کودک وقت کافی ندارند و از قضا جریان عاطفی در خانواده با مشکل روبرو است و دقیقاً همین جاست که کودکان در فضایی ناامن و بدون ثبات بزرگ می شوند و احتمالاً با مشکلات بسیار بیشتری نسبت به ما مواجه خواهند بود. بخش اعظم این مشکلات نیز درونی بوده و راحتی قابل تشخیص نیستند. این موضوع یعنی حتی اگر کودکان در شرایط بهتری از رفاه زندگی بزرگ شوند، به همان میزان به لحاظ درونی و آرامش روانی مشکلات بیشتری نیز خواهند داشت!

اما چاره چیست؟!

آیا با این اوصاف می توان فرزندان بهتری تربیت کرد؟ شاید برایتان جالب باشد که با یک ضرب المثل آفریقایی آشنا شوید، ضرب المثلی که می گوید: «تربیت فرزند به همه ی اهالی یک روستا نیاز دارد.» طبق این ضرب المثل و البته طبق نظر بسیاری از روانشناسان خانواده و کودک، بسیار بهتر است که مراقبتِ درجه یک و مبتنی بر آموزش کودک بین افراد مختلف مشترک اتفاق بیافتد. این یعنی شاید بازگشت به زندگی های چندین سال قبل برای کودکان ما بسیار بهتر باشد. البته ساختار خانواده های کنونی، اکثراً در شهرهای بزرگ با مشکل روبرو شده و شاید بسیاری از شهرهای کوچک و روستاها اصلاً مخاطب این مطلب نباشند.

حال باید چه کرد؟ یعنی باید فرزند تحت تربیت چندین نفر به صورت همزمان قرار گیرد که از قضا و احتمالاً یک آش از تربیت کودک به جا بماند؟ به طور حتم پاسخ منفی است. مطابق با این نظریه، والدین از نوعی قدرت و حق تصمیم گیری برخوردارند و این تا زمانی است که کودکان بتوانند مراقب خودشان باشند. یعنی نیاز است حتی در تربیت مشارکتی نیز، جایگاه والاتری برای پدر و مادر قائل بود. اما آیا والدین برای چنین مسئولیتی آماده هستند؟ مسئولیتی که غالباً از آن سوءاستفاده شده است و البته برای پدر و مادر شدن آدم ها، آزمونی از آن ها گرفته نمی شود که ببینیم برای این پذیرش مسئولیت آماده هستند یا نه؟!

دقیقاً به همین علت است که عده ای چون آنسا گیاس معتقدند باید در تربیت کودک عده بیشتری غیر از والدین سهیم باشند. طبق نظر وی، اگر مراقبت از کودکان وظیفه ای عمومی تر شود، همه ی کودکان سود خواهند برد؛ چه آن هایی که در وضعیت های نامطلوب اقتصادی و اجتماعی هستند و چه آن ها که فقط والدین بدی دارند. افراد بیشتری به زندگی خود خواهند رسید و کودکان در برابر تنوعی از ایده ها و سبک های زندگی قرار خواهند گرفت که می تواند استقلال آن ها را تقویت کند. داشتن مراقبت کنندگان متعدد، مراقبتِ بد از کودکان را زودتر مشخص می کند و کمک خواهد کرد تا از درجه آن کاسته شود. زمانی که کودکان بزرگ می شوند نیز بیشتر محتمل خواهد بود که این کودکان، دلسوزِ کسانی باشند که باورها و ارزش هایشان با باورها و ارزش های والدینشان متفاوت است و یا حداقل در برابر آن ها ذهنِ بازی داشته باشند.

ایده مراقبت اشتراکی از فرزندان البته بسیار فراتر از چیزی است که در این نوشته آمده است و البته شاید بخش زیادی از آن قابلیت تطبیق به فرهنگ جامعه ما نداشته باشد، اما به همین میزان شاید جالب باشد که به دهه های قبل بازگردیم و زمان ها و مکان هایی را تماشا کنیم که خانواده ها به صورت مداوم دور هم جمع می شدند و از این قضیه در اکثر اوقات نفع عمومی برای کودکان، جوانان، میانسالان و کهن سالان اتفاق می افتاد. اگر شما هم چنین ایامی را تجربه کرده اید، بهتر است فرزندان تان را از آن محروم نکنید. شاید بهترین مدل برای اینکار، همان چیزی است که هنوز در روستاها اتفاق می افتد و بچه ها علاوه بر تجربیات بسیار خوب و عمیق از طبیعت، با همسالان خود بزرگ می شوند و جمع قابل توجهی از افراد روستا نیز در تربیت آن ها مشارکت دارند. در این باره، به طور قطع در آینده بیشتر خواهم نوشت.

این مطلب برداشتی آزاد از مقاله ویکی لارسن است که توسط گروه ترجمان با عنوان “تربیت فرزند به کمک همه ی اهالی روستا نیاز دارد” ترجمه شده است.

اگر شما هم در این باره نظری دارید، زیر همین پست با دیگران به اشتراک بگذارید.

نظرات

دیدگاه خود را ارسال نمایید