بچهها دو چیز در پدر و مادرشان میبینند:
تواناییهای مادی والدین. مثلاً بچههای بزرگتر میتوانند من را بزنند اما بابا را نمیتوانند بزنند. گربه به من میتواند حمله کند ولی به بابا نمیتواند. دست من به طاقچه نمیرسد ولی دست مامان میرسد.
در واقع تجربهی زندگی از همان روزهای اول به کودک القاء میکند که والدین تو یکسری تواناییهای مادی و بیرونی دارند که تو نداری و به آنها نیاز داری. به این میگوییم «قدرت»
نفوذ معنویِ والدین. یعنی کسی بدون اینکه از قدرتش استفاده کند، دیگران را تابع خودش میکند. حتماً دیدهاید کودکهایی که مادرشان را خیلی ویژه دوست دارند و از او حرفشنوی دارند یا مثلاً پدربزرگی که هیچ توانایی مالی و بدنی ندارد اما تا یک لیوان آب میخواهد، ۲۰ تا از نوهها میدوند تا برایش آب بیاورند. به این میگوییم «اقتدار»
بچهها ابتدا #قدرت را و بعد #اقتدار را در پدر و مادرشان فهم میکنند. کودک از ابتدا میفهمد که قدرتهای فراوانی در والدینش هست که او ندارد. بعد از سه سالگی هم کمکم میفهمد والدینش اقتدارهایی نیز در بیرون دارند، مثلا دیگران جلوی پایشان بلند میشوند و به آنها که میرسند خیلی گرم و با صدای بلند احوالپرسی میکنند یا مثلاً بچهای که میبیند پدرش در جمعی سخنرانی میکند و همه نشستهاند و صحبت او را گوش میکنند، میفهمد پدرش دارای اقتداری است که او نیست.
در تربیتِ درست، والدین باید این دو را با هم جلو ببرند و در تعادل نگه دارند چون همیشه یک بازی الاکلنگی بین قدرت و اقتدار وجود دارد. مادری که میگوید اگر درس نخوانی از بستنی و خیار شور! خبری نیست، در حال استفاده از قدرتش است و اقتدارش را تضعیف کرده. درست است که قدرت کار را جلو میبرد اما وقتی اقتدار والدین کم شود، کودک کمکم احساس #بیپناهی میکند! پناه یک بچه #اقتدار_والدین است نه قدرت و ثروت آنها. احساس بیپناهی هم برای وقتی است که آنهایی که من برایشان احترام و آبرو قائلم یا آنهایی که دوستشان دارم را از دست بدهم! اینها خصوصاً در نوجوانی خودشان را نشان میدهند. متأسفانه امروز اقتدار والدین بسیار کم شده است.
حالا چند سوال؛
- مرز بین اقتدار و قدرت چیست و چگونه باید اعمال شوند؟!
- چقدر والدین مقتدری هستیم؟!
- به نظر شما در تربیت جنسی به اقتدار نیاز داریم یا قدرت؟!
- کودکیِ کودکِ من چطور باید طی شود که در نوجوانی برای نیازهاش به من مراجعه کند؟!
دیدگاه خود را ارسال نمایید