“خار در پای کودک” عنوان مصاحبه ای است که کتاب ماه کودک و نوجوان در تیرماه ۱۳۷۹ با خانم دکتر افضل السادات حسینی انجام داده است. ایشان سال ها روی موضوع خلاقیت و شیوه های پرورش آن کار کرده اند و در این مصاحبه به نکات جالب و ارزشمندی پیرامون خلاقیت و ادبیات کودک اشاره می کنند که شاید مطالعه آن برای هر پدر و مادر و مربی ای مفید باشد. جالب داستان نیز آنجاست که در اواخر مصاحبه در مورد به وجود آمدن کودک نابغه و بروز خلاقیت در او صحبت می شود و به تجربه ثابت می شود که اینگونه افراد اکثر از خانواده های معمولی به وجود می آیند!
راستی تا یادم نرفته، مصاحبه را غلامرضا خراسانی و جعفر قربانی انجام داده اند. مصاحبه کوتاه است، آن را از دست ندهید!!
اگر مایل باشید صحبتمان را از اهمیت مفهوم «تخیّل»در پرورش استعدادهای ذهنی کودکان که نزدیکترین مفهوم به«خلاقیت»است، شروع کنیم.آیا درست است که تخیل را نیروی محرکه خلاقیت بدانیم؟
تخیل یکی از اصلیترین مؤلفههای ساختار ذهنی کودک است و هیچ شـکی در اهـمیت آن نیست. اما اگر آن را به تنهایی مورد توجه قرار دهیم و از ابعاد دیگر ذهن دور شویم، به نظر من راه به جایی نخواهیم برد. بگذارید به دو بعد اصلی خلاقیت اشاره مـختصری کنم.اول، بعد شناختی است که خود از مؤلفههایی چون ابتکار، سیالیت، انعطافپذیری و بسط تشکیل میشود و دوم، بعد عاطفی که متشکل از عواملی مانند تخیل، کنجکاوی، چالش با خطرها و ریسکپذیری است. به نظر اکـثر صـاحبنظران، خلاقیت محصول تعامل ۸ مؤلفه مذکور است. پس میشود گفت که تخیّل از بعد عاطفی-شناختی، لازمه خلاقیت کودک است، ولی امکان دارد به همان نسبت، کودک ما، مثلا ریسکپذیر نیز باشد. چرا کـه مـا خـواسته یا ناخواسته مشوّق این بـعد از ذهـنیت او هـستیم. لذا بهتر است به ترکیب و شبکه درهم تنیده ۸ مؤلفه مزبور توجه داشته باشیم و خلاقیت را محصول این ترکیب بدانیم.
پس آیا تخیّل بهطور مجزا، بـه پرورش ویـژه نیاز ندارد؟
نمیخواهم از حرفهای من این نتیجه گرفته شود کـه تـخیل اهمیت ویژهای ندارد، بلکه میخواهم با اشاره به اجزای دیگر خلاقیت، نقش آنها را نیز متذکر شوم. به نحوی که اگـر صـحبت پرورش و ایـجاد فضای مناسب برای بروز خلاقیت و مقدمات آن به میان مـیآید، این فضاسازی همه جانبه باشد. و الّا به هیچ وجه نمیتوان نقش تخیل و سیالی یا ابتکار و کنجکاوی کودکانه را در اختراعات و ابـتکارات و کـلیه اعـمال خلاق دورههای سنی بعد، نادیده گرفت.
لازم است به یک نکته بغرنج و تـاسفآور اشـاره کنم که به وفور در خانودهها مشاهده میشود و آن سرکوبی، بیتوجهی یا تمسخر تخیلات بچههاست. ما در مـرتبه اول، بـاید خـانوادهها را نسبت به این مسئله آگاه کنیم تا تبلورات خودجوش و خودانگیخته تخیلات کـودکان را بـا دیـده تحقیر نگاه نکنند و در مرتبه دوم، حتی موجبات بالندگی و شکوفایی آن را نیز فراهم کنیم.
یکی از شـعب و شقوق تبلور تخیل در کودک، مسئله جاندارپنداری است.آیا ادبیاتی که جاندارپنداری کودکان را جـدی گـرفته و گاه از زبان کوه و دشت و دریا و یـا اشیای گوناگون صحبت مـیکند، مـوجبات تثبیت توهمات کودکانه را فراهم مـیآورد یـا به عکس، ممکن است این روش به معنای همزبانی با کودک بوده، موجب ایـجاد زمـینههای بالندگی تخیل آنها گردد؟
خیر، اکیدا ایـن نـوع ادبـیات و این سبک قـصهپردازی نـمیتواند منجر به تثبیت تـوهمات یـا دور کردن کودک از واقعیت شود. چرا که بهطور طبیعی، مفاهیم و حتی مفهوم جاندارپنداری، در ذهن کودک فـرایند تـحولی داشته، با گذار از یک مرحله بـه مـرحله بعد، اسـاس دیـد کـودک و ساختهای ذهنی او تغییر میکند.بنابراین، آن چه ممکن است ایجاد مشکل کند، استفاده از زبان و مجموعه مفاهیمی بسیار بالاتر یا پایـینتر از توان ذهنی کودک است.
برای روشن شدن بیشتر مطلب، مناسب میبینم به فن سینکتیس( esitceniS )یا بدیههپردازی اشاره کنم. در این فن که در کشورهای اروپایی، توسط محققان برجسته به کار رفته و نتایج جالبی بـه دسـت آمده، از کودکان دبستانی و حتی راهنمایی، خواسته میشود که خود را جای اشیای متفاوت بگذارند و از زبان آنها سخن بگویند.این تمرین بسیار مفید، کارآمد و مؤثر است و به تقویت قدرت تخیل و وسعت دیـد کـودک منجر میشود.
چنان که میبینیم نه تنها در سالهای پیش دبستانی، بلکه تا سالها بعد نیز این روش مثمر ثمر است.محققان متذکر شدهاند که با استفاده از ایـن روش، توانستهاند داستانها و قصههای زیبا و خـلاقی بـیافرینند و آنها را در اختیار کودکان دیگر قرار دهند.
به نظر برخی صاحبنظران، آشنایی کودک با زندگی بـزرگان عـلم و اندیشه و مخترعان و مبتکران و پرداختن همه جانبه به شکستها و پیروزیهای آنان، میتواند تأثیر به سزایی در ایجاد اعتماد به نفس کودک داشته باشد.به نظر شـما ایـن مسئله چه نقشی در شکوفایی خـلاقیت کـودک دارد؟
زندگی افراد بزرگ، سرشار از فراز و نشیبهاست. پرداختن به این امور، میتواند درسهای بسیار خوبی برای کودکان ما باشد، اما از یک مسئله نباید غافل شد و آن ایـن کـه هنگام سخن گفتن از بـزرگان یـا قصهپردازی راجع به آنها، هرگز نباید به نحوی عمل کرد که زندگی و اعمال آن شخصیتها برای کودک دور از دسترس و ایدهآل جلوه کند. چرا که در این صورت، میتواند مانع بزرگی در راه اعتماد به نفس آنـان باشد.
پس، شـاید بهتر باشد که هنگام اشاره به زندگی آن بزرگان، کار را از وجوه مشترک آنان با زندگی کودک امروز شروع کنیم و در این زمینه، مخصوصا نویسندگان ادبیات کودک، میتوانند نقش مؤثر داشته، زمینههای هـمذاتپنداری کـودک با شـخصیتهای برجسته را ایجاد کنند. مثلاً آن چنان وانمود کنند که فلان مخترع، این کار را تا این مرحله پیش برد، امـا او مطمئن بود که دیگران کار او را ادامه خواهند داد.
بله، حتی در تکمیل حرف شـما مـیخواهم بـه یکی از اصول پرورش خلاقیت استناد کنم و آن، این است که چه خوب است و چقدر ضروری است کـه هـنگام سخن گفتن از علم و پیشرفت علوم و اکتشافات، برای تحریک بیشتر ذهن کودکان، به جـای تـکیه روی یـافتهها، به مسائل مجهول و نکات مبهم و نقصها و کمبودهای علم و اندیشه بشری اشاره کنیم. این امر تنها در حـد «وانمود کردن» نیست، بلکه حقیقتی است که از دل تاریخ علم و ابتکارات اندیشمندان برمیآید.
به نظر شما مبحث «مطالعه خلاق» در سـطح کـودکان و خـصوصا گروههای سنی الف و ب، میتواند کاربرد داشـته باشد؟
نه تـنها مـطالعه خـلاق، بـلکه گـوش کردن خلاق و حتی حس کردن خلاق نیز قابل آموزش است و باید جدی گرفته شود.
والدین چگونه میتوانند کودکان خود را به طرف «مطالعه خلاق» هدایت کنند؟
وقتی ما از مطالعه خلاق صحبت میکنیم، مـنظور و هدف ما صرفا بهبود تواناییهای قرائت کودک نیست، بلکه مراد از این اصطلاح، فراتر بردن کودک از سطح خواننده صرف و ورود به عرصه تفکر و مشارکت در خلق اثر است.این مسئله حتی در سطح کودکان گـروه الف، اگر چنان که برخی اعتقاد دارند، ادبیات کودک را مکمل و برطرفکننده نواقص کتابهای درسی بدانیم، بهطور قطع، ایجاد حساسیت به محرکها جزء وظایف و رسالتهای ادبیات کودک است.اما لازمه تحقق ایـن امـر، نگاه دوباره نویسندگان به محیط و پدیدههای موجود است.
یعنی سالهای پیش دبستانی نیز صادق است. مثلا میتوان هنگام قرائت قصه برای کودک، بین صفحات و سرفصلهای مختلف، کمی مکث کرد و سئوالهایی راجع به حوادث داخـل قـصه پیش کشید و یا از کـودک خـواست که اجزای گوناگون قصه را جابهجا کند و یا به جای نام قهرمان قصه، از اسم خود کودک استفاده کرد و بدین نحو، او را کاملا در فضای قصه قرار داد. حتی میتوان به کمک چند کودک، هـمان قـصه را به صورت نمایش اجرا کرد و بعد در طول اجرای نمایش، از آنها خواست که برخی قسمتها را به سلیقه خودشان عوض کنند. همچنین، میتوان از کودک خواست تا همه حوادث را بهطور معکوس باآفرینی کند.
نمونه جالبی کـه چـندی پیش، تـوجه مرا در یک فروشگاه کتاب به خود جلب کرد، کتابی بود با عنوان «آرزوی فیل خاکستری» نوشته برونر ماری و تـرجمه فرشته طائرپور. این کتاب با این که برای گروه سنّی الف تهیه شـده ولی مـؤلف آن بهطور ظریفی از شگردهای هدایت کودک به سوی «مطالعه خلاق» استفاده کرده است. کتاب، حاوی تصاویر حیوانات متفاوتی است و در کنار هـر تـصویر، عبارت کوتاهی خطاب به کودک وجود دارد.مثلا در صفحه اول، در کنار تصویر یک فیل بـزرگ خـاکستری، آمـده:«فیل خاکستری بزرگ و سنگین است.او دلش میخواهد حیوان دیگری باشد. اگر گفتی چه حیوانی؟» کودک با خواندن یا شـنیدن این عبارت، به فکر فرو میرود. سپس با آزمون و خطا یا کمک بزرگسال، گـوش فیل را حرکت میدهد. در ایـن قـسمت، مربع کوچکی به رنگ خاکستری وجود دارد که ابتدا به چشم نمیآید، ولی با حرکت آن، صفحه سفید کوچکی در زیر مربع خاکستری نمایان میشود که تصویر یک پرنده زرد در آن نقش بسته است. کنار پرنـده کوچک نوشته شده: «فیل خاکستری دلش میخواهد یک پرنده زرد کوچک باشد که بتواند پرواز کند و آواز بخواند.» چنان که میبینیم، این کتاب چیزی بیشتر از روایت یک قصه برای کودک به ارمغان آورده است. اما متاسفانه، این نمونهها بـسیار انـدک هستند و در اکثر کتابهای کودک موجود، هیچ گونه خلاقیتی به چشم نمیخورد.
به نظر من، والدین و مربیانی که اهمیت بحث خلاقیت را دریافته باشند، هرچند خودشان انسانهای کاملا خلاقی نباشند، میتوانند کودکان خلاقی پرورش دهـند. ای بـسا اشخاصی که در امور شخصی و مسائل پیچیده علمی خلاقند، ولی الزاما مربیان خوبی برای آموزش خلاقیت نیستند! بنابراین، والدین گرامی توجه داشته باشند که یک کارگر یا کارمند عادی نیز میتواند کـمر هـمت به پرورش خلاقیت در کودک خویش بسته، موفق هم بشود.
من بر این مسئله خیلی امیدوارم و برای قوت قلب بیشتر اینگونه والدین، اصل عجیبی را که تحقیقات روانشناختی به آن رسیده، نقل میکنم: «فرد نابغه مـعمولا والدیـن نـابغه ندارد و خود نیز کمتر صـاحب فـرزندان نـابغه میشود!»
اخیرا در یک پایاننامه دانشگاهی، به مطلبی برخوردم که خیلی برایم جالب بود.مطابق بررسیهای آماری انجام شده بیشتر افراد خلاق، در خانوادههایی رشد کـردهاند کـه از لحـاظ مالی، در سطح بالایی نبودهاند.به عنوان آخرین سئوال، اگـر مـمکن است برای ما بگویی که این موضوع را چگونه ارزیابی میکنید؟
من تا به حال به چنین تحقیقی برنخوردهام، اما براساس شـواهد و قـرائنی کـه وجود دارد، به چند نکته اشاره میکنم.اولا ظهور خلاقیت، نیازمند وجـود شرایطی است و یکی از آن شرایط «ضرورت» و «نیاز» است.بدین ترتیب، خانوادههایی که تمام خواستههای کودک را برآورده میکنند، جایی برای تفکر خلاق کودک و شـکفته شـدن اسـتعدادهای ذهنی وی باقی نمیگذارند. برای مثال، اگر هرگونه اسباببازی و وسیله تفریحی کـه بـچه اراده کند، برایش تهیه شود، کمتر ممکن است به این فکر بیفتد که از بین وسایل و ابزارهای مـوجود و در دسـترس، اسـباببازی جدیدی خودش درست کند. ثانیا خیلی از مواقع، بیت معروف «دانش و خواستهات نرگس و گل/که بـه یـک جـای نشکفند به هم» درست از آب در میآید و خانوادههایی که مکنت مالی فوقالعادهای دارند، از لحاظ فرهنگی، چندان بـرجسته نـیستند و والدیـن به دلیل مشغله زیاد، کار پرورش کودکان را به پرستار یا مهد کودک واگذار میکنند.در نـتیجه، کـودک را از بعد عاطفی، صدمهپذیر بار میآورند. ثالثا فراموش نکنیم که وجود حداقل امنیت روانی و اقـتصادی، جـزء عـوامل مهم و پایه و اساس ظهور خلاقیت است. چرا که اگر چالشها و پستی بلندیهای زندگی خانوادگی، از حـد تـحمل اعضای خانوده بیشتر شود، نتیجه معکوس خواهد بود و موجبات سرشکستگی کودکان را فراهم خـواهد کرد.
نکته: این مصاحبه با اندکی تغییر و تلخیص در “از تولّد” منتشر شده است!
دیدگاه خود را ارسال نمایید