چند روز پیش بعد از مدتها فاصله گرفتن از فضای ادبیات، قصد کردم یک رمان نوجوان بخوانم. به دفتر رفتم، سه کتاب چشمم را گرفت؛
– آقای هنشاو عزیز
– درد دل ننه جواد
– چادر کردیم رفتیم تماشا (این آخری، رمان نوجوان نیست و دو سال است در لیست مطالعه است!)
تصمیم گرفتم “آقای هنشاو عزیز” که با ترجمه بسیار روان پروین علیپور همراه شده را به این دلیل بخوانم که #کم_حجم است!! بالاخره ما هم رگههایی از همانی که همه دارند را در خودمان داریم (تنبلی را میگویم!) دلیل دیگرش هم این بود که این کتاب طلای نیوبری را برده بود. هر چند در سال ۱۹۸۴ اما به هر حال در انتخابش کمک کرد.
داستان از این قرار است که پسر بچهای به نام لی، پدر و مادرش از هم جدا شدهاند و در مدرسهی جدیدش هیچ دوستی ندارد. یک چالش بزرگ هم دارد که همیشه هنگام غذای ظهر، با ظرف خالی نهارش روبرو میشود و در واقع کسی آن را کِش میرود! حالا معلم از او و باقی بچههای کلاس خواسته به نویسنده مورد علاقهشان نامه بنویسند که لی “آقای هنشاو” را برای این موضوع انتخاب میکند و در کمال تعجب نامهنگاریهای زیادی بین اون و آقای نویسنده اتفاق میافتد.
شیوه روایت داستان جالب است که کل کتاب مجموعهای از نامههای لی را پوشش میدهد و من را یاد رمان “از به” نوشته رضا امیرخوانی انداخت. یادم است وقتی از به را حدود ۶ سال قبل میخواندم بسیار از شیوه روایت داستان به وجد آمده بودم. البته ناگفته نماند که “از به” چون نامهنگاری بین افراد مختلف است، تعلیق بیشتری در داستانش دارد.
اما بعد؛
پر حرفی نکنم، در انتهای کتاب این متن را نوشتم؛
وقتی بعد از مدتها یک رمان را برای رهایی از فکرهای سنگین کاری انتخاب میکنی فقط به این دلیل که کم حجم است! و نیوبری برده، احتمالاً نباید خیلی توقع زیادی از آن داشته باشی، اما “آقای هنشاو عزیز” واقعاً کار دوستداشتنی و خواندنیای بود. شاید نه به قدری که نیوبری به آن برسد اما وقتی این جایزه متعلق به ۱۹۸۴ باشد شاید قدری توجیهکننده شود.
کتاب را دوست داشتم. لی یک پسر بسیار معمولی بود که نویسنده با چیرهدستی از لابلای یادداشتهای روزانهاش او را معرفی میکند.
کتاب واقعاً از دریچه چشم یک پسر بچه ۱۰ – ۱۲ ساله بود. با همان دغدغههای معصومانه و البته مهماش.
روی جالب ماجرا درگیریهای عاطفی و ذهنی پسر بچهای بود که به اسم و رسم امروزی فرزند طلاق بود و همیشه و در همه حال نیازمند پدرش بود. نیازمند یک توجه، حتی توجه خشک و خالی، حتی یک تماس بیوقت با دو تا تیکه و لیچار! و چقدر توجه این روزها کم و کمتر شده.
ما با هم زندگی میکنیم اما نسبت به هم بیتوجه هستیم. همین یکی که بسیار هم مهم است، بچههای بسیار امنتری را تحویل جامعه میدهد.
۱۴۰۱.۰۱.۰۳ / ۱۰.۲۵ / خانه
راستی کتاب را بورلی کلییری نوشته و توسط نشر افق چاپ شده است. اگر دوست داشتید بخوانید …
دیدگاه خود را ارسال نمایید